پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ﺗﺴﺖ ﻫﻮﺵ (ﻃﻨﺰ)
نوشته شده در شنبه 15 فروردين 1394
بازدید : 373
نویسنده : roholla

ارسال توسط: سید امیرحسین میرحق جو لنگرودی

خنگول در یک آزمون هوش که جایزه ی کلانی داشت شرکت کرد . سوالات مسابقه به شرح زیر بود :

1- جنگ 100 ساله چند سال طول کشید ؟
الف) 116 سال
ب) 99 سال
ج) 100 سال
د) 150 سال
خنگول از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد!

2- کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود ؟
الف) برزیل
ب) شیلی
ج) پاناما
د) اکوادور
خنگول از دیگران کمک خواست!

3- زعفران اسپانیایی در کجا تولید می شود؟
الف) ایران
ب) پرتغال
ج) اسپانیا
د) آلمان
خنگول آتش گرفت!

4- مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن می گیرند ؟
الف) ژانویه
ب) سپتامبر
ج) اکتبر
د) نوامبر
خنگول از مراقب امتحان کمک خواست!

5- کدام یک از این اسامی ، اسم کوچم شاه جورج بود ؟
الف) مایکل
ب) آلبرت
ج) جورج
د) مانویل
خنگول این سوال را با فحش جواب داد!

6- نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس آرام از چه منبعی بر گرفته شده است؟
الف) کانگورو
ب) توله سگ
ج) قناری
د) موش صحرایی
خنگول از خیر جایزه گذشت!

حال به جواب سوالات توجه کنید :
اگر شما به هوش خنگول می خندید و این طور می اندیشید که جواب هر سوال گزینه ی (ج) است به پاسخنامه دقت کنید:
1- جنگ های 100 ساله از سال 1337 تا 1453 به مدت 116 سال طول کشید .
2- کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته می شود .
3- سازنده ی زعفران اسپانیایی که در تمام جهان معروف می باشد،ایران است!(زعفران ایران به اسپانیا صادر میشود و در آن جا اسپانیایی ها آن را بسته بندی میکنند و به اسم زعفران با کیفیت اسپانیایی به تمام جهان می فروشند!)
4- انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته می شود .
5- نام کوچک شاه جورج ، آلبرت بود که در سال1936 او نام کوچک خود را تغییر داد .
6- در زبان اسپانیایی CANARIA INSULARIA به معنی جزایر توله سگ هاست!


:: موضوعات مرتبط: ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﺍﻥ , ﻃﻨﺰ و ﻓﮑﺎﻫﯽ , ,
:: برچسب‌ها: ﺗﺴﺖ ﻫﻮﺵ , ﮐﻼﻩ ﭘﺎﻧﺎﻣﺎﻳﯽ , ﺟﻨﮓ 100 , ﺯﻋﻔﺮﺍﻥ ﺍﺳﭙﺎﻧﻴﺎﻳﯽ , ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﮐﺘﺒﺮ , ﺷﺎﻩ ﺟﺮﺝ , ﺟﺰﺍﻳﺮ ﻗﻨﺎﺭﯼ , ﺯﻋﻔﺮﺍﻥ , ﺯﻋﻔﺮﺍﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﯽ , ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﺍﻥ , ,



ﻋﺸﻖ ﭘﺎﮎ (ﻭﺍﻗﻌﯽ)
نوشته شده در سه شنبه 11 فروردين 1394
بازدید : 385
نویسنده : roholla

داستان ارسالی توسط: ما دو تا

تو دوران دبیرستان بچه ی شیطونی بودم.. بچه درس خون بودمو در عین حال شر و شیطون.. کنجکاو بودمو تا جایی ک جا داش ب کنجکاویام ادامه میدادم. من فرق بین خوب و بدو نمیفهمیدم.. از نظر حجابم تعریفی نداشتم. تا اینکه از طریق یه دوست با کامبیزم آشنا شدم..بهش میگفتم داداش ولی مهرش به دلم نشسته بود.. واسه رسیدن بهش هیچ سختی ای نداشتم.. رابطمو باهاش شروع کردم.. یه آدم منطقی و پاک، مهربون و لطیف ک من براش خیلی مهم بودم.. کم کم احساس کردم باید خودمو جمع و جور کنم.. دیگه موهامو میذاشتم تو، لباسای تنگ نمیپوشیدم.. من مال اون بودم پس لزومی نداش کسی جز اون از دیدنم لذت ببره.. رفتارام سنگین و با وقار و روابطم سنجیده شدن.. اون بر خلاف خیلیا فهمید ک با زور نمیتونه درستم کنه.. اون با زبون عشق ازم خواست راه اشتباهی ک رفتمو برگردم.. و من برگشتم. ارزششو داشت و داره.. وقتی ب جای اس دادن ب اون همه پسر به یه آغوش امن رسیدم، ب آغوشی ک نمیذاره هر لاشخوری بهم نزدیک شه.. فقط یه جمله تو ذهنم نقش میبنده: خدایا شکرت که کامبیز من یه مرده نه یه نر...شکرتتتت


:: موضوعات مرتبط: ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﺍﻥ , ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ , ,
:: برچسب‌ها: ﻋﺸﻖ ﭘﺎﮎ , ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ , ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﮐﺎﺭﺑﺮﺍﻥ , ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﺸﻘﯽ , ﻋﺸﻖ , ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 29 صفحه بعد